برای نوشتن دنبال ایده نباشید. ایده بسراغ شما می آید.البته اگر شما نوشتن را آموخته باشید. یا بهتر بگویم اگر نویسنده شده باشید.
نویسندگی هم شاید مثل رنگ چشم است. مثل سلیقه آدم. مثل دو دانگ صدا یا مثل آدمی که می خندد. مثل احساس خوبی که یک کسی به آدم انتقال می دهد. چشم مشکی را شنیده ام با لنز رنگی می کنند. مثل موی خانم ها . سلیقه را هم دیده ام - عوض می کنند. با دو دانگ صدا هم خیلی ها می خوانند. مبادا عقب مانده باشند. اما احساس خوبی را که بعضی ها بما می دهند دیگران از بین می برند. نویسندگی دو دانگ صدا می خواهد و دو دانگ تمرین و پرورش. اما با این چهاردانگ هم نمی شود چشم ابی محشری شد. نمی شود بلوند جذابی در آمد. نمی شود خنده رو باقی ماند. می خواهم بگویم حیف آن چشم و ابروی مشکی نبود.
نویسندگی شش دانگ دارد. اگر شما قصد نویسنده شدن دارید باید بگردید دنبال آن دو دانگ گمشده. نه بدنبال ایده.
ایده زاییده ثروت است. زاییده وقت و زمان. کسی که پول ندارد احتیاجی به ایده برای خرید ندارد. کسی که وقت آزاد نداشته باشد احتیاجی به ایده برای سفر و پیک نیک ندارد. شاید بگویید -چرا- میشود. حق با شماست. می شود بدون پول تصور خرید یک خانه مجلل را کرد. می شود در خواب و رویا به هر جا سفر کرد. بجا هایی که پول دار ها هم نمی شناسند. اما خانه های مجلل را کسانی خریده اند که پول دارند. بدون پول از هیچ فروشگاهی نمی شود خرید کرد. اما دزدی چرا. بدون پول تا امامزاده عباس هم نمی شود رفت. با پول اما به کره ماه هم رفته اند.
ایده حاصل چگونه دیدن است. نوعی نگاه کردن. برای نویسنده شدن ما به این سرمایه نیازمندیم. برای برآورده شدن این نیاز محتاج به زمانیم. بعد از این مرحله است که همه آخر هفته ها ایده جدیدی برای سفر داریم. دزدی هم نمی کنیم. بعد از آن است که با هر نگاهی به اطراف نطفه ایده ای در ذهن ما نقش می بندد. اما این تازه اول دردسر است.
تمرین دایمی - مطالعه کنید
تمرین دوم - از پاراگراف دوم - نویسندگی هم شاید مثل رنگ چشم است - تا - حیف ان چشم و ابروی مشکی نبود - را بصورت تصویری بنویسید.
اگر سوال دارید بپرسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر