دوست ناشناسی سوال کردند فرق بین فرم با ساختار چیست. این دوست ناشناس ادامه دادند که در ایران پاسخ قانع کننده ای بابت این سوال دریافت نکردند و اغلب پاسخ ها نا مناسب بوده است. به همین جهت من ترس برم داشته که نکند پاسخ من نیز عجیب و غریب و نا کافی باشد. با توجه به تنبلی من و مشغله ام خواستم پاسخی به این سوال ندهم. یا اینکه بگویم پاسخ به این سوال آنقدرها هم دشوار نیست و بعد دو خط توضیح روشنفکرانه بدهم و از دو جا کپی بدون ذکر منبع کنم و تمام. اینطوری دو حالت پیش خواهد آمد. بعضی ها می گویند به به - این بابا فیلسوف هم هست. عده دیگری هم حتما خواهند گفت گروه اول راست می گویند!! این وسط کسی هم ضرر نمی کند. اما بلافاصله با خودم گفتم- با آن گروه سوم چه کنم که خودم هم جزو آنها هستم! و هیچوقت کسی از آنها اسمی نمی برد. این شد که تصمیم گرفتم مطلبی را نه بعنوان پاسخ - بلکه بعنوان یک نظریه بنویسم. شما که نا شناس نیستید و حتما می دانید که من به فلسفه هم علاقمندم. همانطور که یکبار دیگر گفتم من عادت به تصحیح نوشته هایم ندارم و هر چه می نویسم فی البداهه و بدون بازنگری است. بنابراین خودتان می توانید مطلبم را غلط گیری و یا حتی ویراستاری کنید.
حتما می دانید واژه - فرم - همان Form است که ما آنرا مانند یک کلمه فارسی بکار می بریم با این تفاوت که معنی اش در فارسی کمی دیگرگونه می شود. یا بهتر بگویم برای درک مفهومش ما کمی بیشتر به تفکر و گفتگو نیاز داریم. تا آنجا که من بخاطر دارم ما فرم را بمعنی - شکل, ظرف, صورت و ... بکار می بریم. اما شاید نزدیکترین معنی همان صورت یا ظاهر باشد. بسیاری نیز فرم را با سبک برابر می کنند که اصلا معنی درستی برای آن نیست. همانطور که فرم با ساختار معنی برابری ندارد. اما گاهی نیز در آثار متفاوت هنرمندانی خاص ما معیار مشخصی برای جداسازی فرم از ساختار و ساختار از محتوا نداریم. گاهی این عناصر بگونه ای در هم تنیده است که تفکیک آنها از یکدیگر کار بیهوده ای بنظر می رسد. اساسا این واژه مانند اغلب واژگان اینچنینی ریشه در زبان لاتین دارد و از فلسفه به ادبیات و هنر رسیده است. بنابراین نمی توان دقیقا همان معنی را که در فلسفه از آن انتظار داریم در ادبیات و هنر بکار ببریم. در بحث های نظری کاربرد و مفهوم فرم تعریف شده است اما در ادبیات و هنر بستگی به دوران و شاخه های هنری این وازه کمی مشخص تر و بعضی مواقع حتی پیچیده تر بکار برده می شود. مثلا در نقاشی هر آنجه که بنظر می رسد یا دیده می شود فرم آن اثر است. خطها و ورنگ بر سطحی که درون یک قاب جای گرفته صورتی (فرمی) است که ممکن است دارای مفهوم ویا اصطلاحا محتوایی نیز باشد. بیشتر مواقع ما فرم را در مقابل یا در برابر و یا در کنار محتوا (محتوی) قرار می دهیم. یعنی اینکه ما فرم را برای نمایش یک مفهوم یا محتوا در خدمت می گیریم. در صورتی که بعضی از مواقع خود فرم - محتوای اثر است؟! مشکل اصلی ما تفاوت زبان و تعدد معنی واژگانی است که به فارسی برگردانده می شود. بطور مثال برای محتوی نیز چندین واژه متفاوت در زبان های آلمانی - انگلیسی و فرانسه وجود دارد که هر کدام کاربرد تعریف شده ای دارند. باید گفت ما بعنوان سرزمین شعر و ادب - واژگان دقیقی برای این مسائل در دست نداریم. بنابراین بسیاری از ما این واژگان را سلیقه ای معنی می کنیم. راجع به محتوی - موضوع و یا مضمون توضیح نمی دهم. تا از طولانی شدن موضوع بحثمان اجتناب کرده باشم.
اما ساختار که معادلُ Structure است همان فرم Form نیست. در واقع هر فرم یا مضمون و محتوایی یک ساختار مشخص دارند که پیکره آن محسوب می شود. فرم - ظاهری مشخص و عینی است که در اولین نظر دیده می شود و اغلب شناخته شده و معلوم است. اما ساختار اسکلت و بنیادی است که در هر اثری می شود بطور نویی ساخته شود. بصورت دیگر می شود گفت فرم و محتوی بخودی خود اثری هنری محسوب نمی شوند. بلکه این ساختار یا پیکربندی و در رابطه قرار دادن زیبایی شناسانه مضمون و فرم است که تبدیل به تکنیکی خلاق برای بیان و به اشتراک گذاشتن یک اثر یا نظر می گردد. ساختار سازی بمعنی ایجاد یک پیکره برای به هم تنیدن همه اجزا یک اثر هنری است که به زیباترین نحو بهم پیوند می خورد و پابرجا می ماند. هر اندازه که این پیکره تناسب و جایگاه مناسبتری داشته باشد به همان اندازه صورت یا فرم زیباتری نیز بدست می دهد. و طبیعتا به همان میزان در بیان مضمون کارساز تر خواهد بود. پس ساختار فرم نیست اما فرم بر ساختار استوار است. چهره ای که زیبا است.اندامی که تناسب دارد و لبخندی و یا نگاهی که حس غریبی بدست می دهد بطور یقین حاصل ساختار مناسبی است که این مجموعه را به هم پیوند می دهد. نا گفته نماند که هر مضمون یا متن و اثری نیز محتاج ساختاری مناسب با مضمون خود می باشد. و خلاصه اینکه اگر فرم را به صدای زیبا و دلنشینی تشبیه کنیم - ساختار حنجره ای است که تکنیک خوانندگی را می دانند و شعری که خوانده می شود همان مضمون یا محتوی است که بخاطر صدای خوش و دلنشین و تکنیک مناسب به دل می نشیند و جه بسا آتش بجان می اندازد.
ساختارسازی تعیین جایگاه عناصر سازنده یک اثر است که آگاهانه و البته هنرمندانه در کنار همم پیوند می خورند و تشکیل یک پیکر واحدی را می دهند. فرم صورت و شکل آن اثر است که بلافاصله به نظر می آید و دیده می شود. محتوی و یا مضمون همان جان اثر است که می تواند زنده و متشکل از لایه های بسیاری برای تفکر - اندیشه و زمینه حظ مضاعفی شود و یا اینکه نیمه جان و یا حتی مرده باشد. که باعث کسالت و اتلاف (اطلاف) وقت شود.
حتما می دانید واژه - فرم - همان Form است که ما آنرا مانند یک کلمه فارسی بکار می بریم با این تفاوت که معنی اش در فارسی کمی دیگرگونه می شود. یا بهتر بگویم برای درک مفهومش ما کمی بیشتر به تفکر و گفتگو نیاز داریم. تا آنجا که من بخاطر دارم ما فرم را بمعنی - شکل, ظرف, صورت و ... بکار می بریم. اما شاید نزدیکترین معنی همان صورت یا ظاهر باشد. بسیاری نیز فرم را با سبک برابر می کنند که اصلا معنی درستی برای آن نیست. همانطور که فرم با ساختار معنی برابری ندارد. اما گاهی نیز در آثار متفاوت هنرمندانی خاص ما معیار مشخصی برای جداسازی فرم از ساختار و ساختار از محتوا نداریم. گاهی این عناصر بگونه ای در هم تنیده است که تفکیک آنها از یکدیگر کار بیهوده ای بنظر می رسد. اساسا این واژه مانند اغلب واژگان اینچنینی ریشه در زبان لاتین دارد و از فلسفه به ادبیات و هنر رسیده است. بنابراین نمی توان دقیقا همان معنی را که در فلسفه از آن انتظار داریم در ادبیات و هنر بکار ببریم. در بحث های نظری کاربرد و مفهوم فرم تعریف شده است اما در ادبیات و هنر بستگی به دوران و شاخه های هنری این وازه کمی مشخص تر و بعضی مواقع حتی پیچیده تر بکار برده می شود. مثلا در نقاشی هر آنجه که بنظر می رسد یا دیده می شود فرم آن اثر است. خطها و ورنگ بر سطحی که درون یک قاب جای گرفته صورتی (فرمی) است که ممکن است دارای مفهوم ویا اصطلاحا محتوایی نیز باشد. بیشتر مواقع ما فرم را در مقابل یا در برابر و یا در کنار محتوا (محتوی) قرار می دهیم. یعنی اینکه ما فرم را برای نمایش یک مفهوم یا محتوا در خدمت می گیریم. در صورتی که بعضی از مواقع خود فرم - محتوای اثر است؟! مشکل اصلی ما تفاوت زبان و تعدد معنی واژگانی است که به فارسی برگردانده می شود. بطور مثال برای محتوی نیز چندین واژه متفاوت در زبان های آلمانی - انگلیسی و فرانسه وجود دارد که هر کدام کاربرد تعریف شده ای دارند. باید گفت ما بعنوان سرزمین شعر و ادب - واژگان دقیقی برای این مسائل در دست نداریم. بنابراین بسیاری از ما این واژگان را سلیقه ای معنی می کنیم. راجع به محتوی - موضوع و یا مضمون توضیح نمی دهم. تا از طولانی شدن موضوع بحثمان اجتناب کرده باشم.
اما ساختار که معادلُ Structure است همان فرم Form نیست. در واقع هر فرم یا مضمون و محتوایی یک ساختار مشخص دارند که پیکره آن محسوب می شود. فرم - ظاهری مشخص و عینی است که در اولین نظر دیده می شود و اغلب شناخته شده و معلوم است. اما ساختار اسکلت و بنیادی است که در هر اثری می شود بطور نویی ساخته شود. بصورت دیگر می شود گفت فرم و محتوی بخودی خود اثری هنری محسوب نمی شوند. بلکه این ساختار یا پیکربندی و در رابطه قرار دادن زیبایی شناسانه مضمون و فرم است که تبدیل به تکنیکی خلاق برای بیان و به اشتراک گذاشتن یک اثر یا نظر می گردد. ساختار سازی بمعنی ایجاد یک پیکره برای به هم تنیدن همه اجزا یک اثر هنری است که به زیباترین نحو بهم پیوند می خورد و پابرجا می ماند. هر اندازه که این پیکره تناسب و جایگاه مناسبتری داشته باشد به همان اندازه صورت یا فرم زیباتری نیز بدست می دهد. و طبیعتا به همان میزان در بیان مضمون کارساز تر خواهد بود. پس ساختار فرم نیست اما فرم بر ساختار استوار است. چهره ای که زیبا است.اندامی که تناسب دارد و لبخندی و یا نگاهی که حس غریبی بدست می دهد بطور یقین حاصل ساختار مناسبی است که این مجموعه را به هم پیوند می دهد. نا گفته نماند که هر مضمون یا متن و اثری نیز محتاج ساختاری مناسب با مضمون خود می باشد. و خلاصه اینکه اگر فرم را به صدای زیبا و دلنشینی تشبیه کنیم - ساختار حنجره ای است که تکنیک خوانندگی را می دانند و شعری که خوانده می شود همان مضمون یا محتوی است که بخاطر صدای خوش و دلنشین و تکنیک مناسب به دل می نشیند و جه بسا آتش بجان می اندازد.
ساختارسازی تعیین جایگاه عناصر سازنده یک اثر است که آگاهانه و البته هنرمندانه در کنار همم پیوند می خورند و تشکیل یک پیکر واحدی را می دهند. فرم صورت و شکل آن اثر است که بلافاصله به نظر می آید و دیده می شود. محتوی و یا مضمون همان جان اثر است که می تواند زنده و متشکل از لایه های بسیاری برای تفکر - اندیشه و زمینه حظ مضاعفی شود و یا اینکه نیمه جان و یا حتی مرده باشد. که باعث کسالت و اتلاف (اطلاف) وقت شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر