۲۷ بهمن ۱۳۸۹

نقد فیلم جدایی نادر از سیمین Jodaeiye Nader az Simin - Nader and Simin A Separtion

خسته  شده بودم از دیدن آدم بزرگ هایی که شبانه روز تفنگ بازی می کنند و اسمش را می گذارند فیلم اکشن. خسته شده بودم از دیدن جسد هایی که هر شب زیر پنجره اطاقمان بخواب می روند تا معمای قتل شان را کارآگاه تلویزیون حل و کشف کند. خسته شده بودم از دیدن خیانت شوهر به زن - زن به همسر و دختر به دوست پسر و دیدن رختخواب های از هم پاشیده اشان. خسته شده بودم از دیدن رپرتاژهای پر هزینه یک گروه بزرگ از یک شبکه بزرگتر که کمین می نشینند تا بفهمند کدام مارک از مارک لباس های زیر معروف  در آخرین اجرای مادونا زیر دامن کوتاهش چسبیده بود به باسنش. اروپا سالهاست که حرف نویی برای گفتن ندارد. شاید به همین خاطر دچار تکرار شده است و شاید به همین خاطر آنها که هنوز عادت نکرده اند به - به به - این تکرار مرگ بار - تشنه حرف دیگری اند. یا شاید بهتر باشد بگویم تشنه شنیدن سخنی یا حرفی به گونه دیگری اند. در اروپا و آمریکا هستند هنوز کسانی که هم حرف تازه برای گفتن دارند و هم روش تازه برای  آنچه که می خواهند بگویند. زیرا هنر نگاه کردن وهنر نشان دادن آنچه که دیده اند به دیگران را دارند. اصغر فرهادی هم یکی از کسانی است که موفق به خوب دیدن و درست نشان دادن آن به دیگران است. من سه فیلم و یک فیلمنامه از اصغر فرهادی می شناسم که همه آنها امضای سبک کار خودش را دارند. ارتفاع پست بعنوان فیلمنامه نویس. چهارشنبه سوری. درباره الی و جدایی نادر از سیمین. داستانهای ساده ای که اصلا عجیب و غریب نیستند و با تمام سادگی خوب پرداخت می شوند و ساختار محکمی نیز دارند.  شخصیت های عینی و قابل درکی که گاهی خود تماشاگراند. من اصغر فرهادی را نمی شناسم و آنچه که می گویم بر اساس اثری است که دیده ام. بنابراین نقل من نقد آثار اوست نه خود او. با دیدن جدایی نادر از سیمین متوجه گا مهای رو بجلوی فرهادی می شویم. کلیشه گری - مستقیم گویی و اعلام موضعی که در ارتفاع پست شاهد آن بودیم - در چهارشنبه سوری و بیشتر در درباره الی وجود ندارد و حالا در جدایی نادر از سیمین مواضع فرهادی رنگ دیگری دارد. جدایی نادر از سیمین بی عیب نیست اما حسنش هم فقط این نیست که تماشاگر هیئت منصفه کلافه این دادگاه اعمال بازیگران است. فرهادی فیلمنامه را خوب نوشت - خیلی بهتر از در باره الی - و طوری دکوپاژ کرد که تکلیف چگونگی مونتاژ - تدوین و حتی به اصطلاح چسباندن دو پلان را نیز روشن کرده باشد.  نما های بسته . حرکت و تداخل آخر و اول بسیاری از نماهای  فیلم  بما می گوید که فرهادی فیلم روز از سینمای غرب نیز بسیار می بیند. البته نمی دانم نقش آن دوست قاضی اش در آفرینش یک ایده برای اوتا چه اندازه است. اما داستان بی شباهت به پرونده های بایگانی شده در دادگستری های ایران نیست.
 بطور یقین فیلم اگر چه به یک جشنواره اروپایی فرستاده شده است اما بر خلاف بعضی - تاکید می کنم - بعضی از فیلم های جشنواره پسند - بومی و ترحم برانگیز نیست.  و اما داستان این فیلم از کجا آغاز می شود. از دادگاه. جایی که حکم می دهند و یا حکم می کنند. جایی که قاضی می گوید - من می دانم و شک هم نمی کند که شاید اشتباه کند و یا شاید چیزی باشد که نداند .  جایی که قاضی به سیمین که برای طلاق شکوایه داده است می گوید - بروید. مشکل شما مشکل بزرگی نیست. خیلی ها می گویند این داستان فیلم فرهادی است. زنی که قصد دارد از کشور خارج شود و بعلت موافق نبودن همسرش از این سفر دچار مشکل می شوند. اما این تنها بهانه ای است تا فرهادی داستان دیگری را بگوید. از اول هم موضوع طلاق جدی نبود. این رازی بود که دختر شان - ترمه - در فیلم به آن اذعان می کند.  نادر سخت معتقد است که پدرش به او نیاز دارد. او پسری وفادار است و مراقب پدرش که نا توان است و آلزایمر هم دارد. اما مهمترین کارش روزنامه خواندن است. پیرمرد با فهمیدن اینکه عروسش قصد رفتن از خانه را دارد مچ دستش را میگیرد و رهایش هم نمی کند. پیرمرد که تنها بهانه نادر برای مخالفت از رفتن به خارج کشور است بعد از رفتن عروسش بیشتر باعث دردسر نادر است تا جایی که لجبازی هم میکند . خانم بارداری که بهمراه دختر کوچکش برای مراقبت از پدر پیر مشغول بکار می شود سخت به اعتقادات مذهبی اش پایبند است. اما با این حال بخاطر بدهکاری شوهر تحت تعقیب و بیکارش حتی تن به شستن این مرد نامحرم می دهد. بعد از یکی دو روز کار و نگهداری از پدر پیر توسط این زن - نادر یک روز زودتر از موعد به خانه می آید که با در بسته روبرو می شود. پدر بی هوش زیر تخت افتاده است. وقتی زن خدمتکار برمیگردد. نادر با برخوردی غیرتمندانه او را به بیرون پرت می کند. شب با تلفن سیمین متوجه می شود که باعث کشته شدن بچه توی شکم زن شده است. دادگاه حکم بازداشت نادر را به اتهام قتل صادر می کند. قصه با کشمکش های میان نادر با دختر و زنش به کشمکش با زن خدمتکار و شوهرش نیز کشیده می شود و ادامه می یابد تا اینکه مشخص می شود کشته شدن جنین نمی تواند صد در صد به گناه نادر گذاشته شود. اما صحنه پایانی فیلم اینبار نیز در دادگاه است. ظاهرا قضیه طلاق جدی شده است. و قاضی تنها منتظر نظر ترمه  برای ادامه به زندگی با یکی از آن دو و جدایی با آن دیگری است.
فرهادی همه توجهش را به قضاوت نکردن و تحت فشار قرار دادن هیئت منصفه (تماشاگر) بجهت تناقض اعمال بازیگرانش معطوف کرده است. شخصیت های خوبی که حتی اگر مرتکب خطایی می شوند باز هم خودشان هستند که بخاطر عذاب وجدان یا اعتقادشان  و یا تلنگر کس دیگری به آنها - خودشان را نقد می کنند و ادله می آورند که چرا مجبور به آن کارغیر اخلاقی شده اند. در واقع این خطا ها حتی برای ترمه که هنوز یازده ساله است و در عذاب از دروغی که پدرش در دادگاه گفت نیز در مقابل ادای حق اجتناب ناپذیر می شود. ترمه در دادگاه بخاطر پدرش دروغ می گوید. دروغ گفتن ترمه مانند دروغ گفتن نادر از روی جبر است. همانطوری که سماجتش برای اقرار گرفتن از پدرتحسین شدنی بود - شاید از نظر خیلی ها این دفاع از پدر نیز قابل تقدیر باشد. تا اینجا با اینکه همه اعضای این خانواده خطا هایی داشته اند. اما هرگز شخصیت منفی ندارند. سیمین اگر چه شکوایه برای طلاق داده است اما قصد طلاق ندارد. سیمین میخواهد بخاطر آینده دخترش به خارج از کشور برود. پس سیمین هرگز نمی تواند آدم بدی باشد. بخصوص اینکه پدر نادر (تنها علت مخالفت نادر از رفتن به خارج از کشور) با اعمالش نشان می دهد که بیشتر به سیمین وابسته است تا به او. یعنی اینکه تا حالا این سیمین بود که نقش خانم خدمتکار را در خانه انجام می داد تا نادر بی دردسر به شغلش و ارتباط با دخترش بپردازد. سیمین تا آخرین لحظه با ترمه و نادر است. حتی برای حل همه مشکلات نادر بعد از تقاضای طلاق. 
نادر شخصیتی ایده آل دارد. او با همسرش در حالی که قصد طلاق دارد برخوردی جوانمردانه دارد. کتک نمی زند. زور نمی گوید و به همسر و دخترش در انتخاب راهشان نهایت آزادی را می دهد. به پدر پیرش وفادار است و حاضر به ترکش نیست حتی به قیمت جدایی از همسرش و نرسیدن به مدینه فاضله. با زن خدمتکار و شوهرش هم ناجوانمردانه رفتار نمی کند. حتی وقتی که زن بارداری را هول می دهد و از خانه بیرون می کند بلافاصله فرهادی او را در حمام مشغول شستن پدرش نشان می دهد که تا چند لحظه قبل در حال جان کندن بود.
ترمه دختر این خانواده  از بقیه پاکتر است. شاید چون هنوز یازده سالش است. او مهربان است و فداکار. فرهادی با دادن ماکت یک خانه بعنوان کاردستی به او- شاید می خواست وابستگی او به خانواده را  نشان بدهد. دختر بی گناهی که باید زود بزرگ  شود تا دروغی را برای نجات پدر بگوید.
در سوی دیگر این قصه  نیز یک زن فداکار با شخصیتی تامل برانگیز وجود دارد. زنی که بخاطر تنگدستی تن به کاری سخت می دهد. که کلفتی بخشی از آن است.  زنی که از ترس شوهر - کارش را پنهان می کند تا کمک خرج خانه بودن برایش دردسر نشود. برای رضایت گرفتن از طلبکارهای شوهر بیکارش هم کسی جز خودش نیست که کمکش کند. زنی که تهمت دزدی نفسش را می برد و اعتقادش به خدا و کتابش او را به قسم شک دار مجبور نمی کند. قسمی که می تواند همه بدهی شوهرش را پاک کند. قسمی که بقیه برای ادای آن شاید درنگ نمی کردند. مظلوم ترین شخصیت جامعه ما و این فیلم همین زن است.
شاید در وحله اول شخصیت شوهر این زن از بقیه منفی تر یا بهتر است بگویم کمی کمتر مثبت بنظر برسد. اما اینچنین نیست. او نیز شخصیتی مثبت دارد. بیکار است. قانون هم حقش را به کارفرما بخشید. بدهکار است. آدم با غیرتی است. حاضر نیست زنش کلفتی کند. او نیز بجای زنش خودش را کتک می زند. و قسم دیگران را باور می کند اگر چه باور اونیست.
و معصوم ترین شخصیت این قصه دختر کوچک این زن خدمتکار است که در این فیلم دروغی نگفت و اغلب نقاشی می کشد و اگر هم زود تر از موعد  بزرگ شود حتما باور به چشمان باز خدا دارد.
فیلم می گوید آدمها خوبند. یا اینکه مردم عموما خوبند. و اگر خطایی می کنند یا دروغی می گویند برای دفاع از خودشان و خانواده اشان است. دفاعی منطقی که هر کس بجای آنها بود نیز همین کار را می کرد. این انسان های خوب اگر بد می شوند بخاطر قرار گرفتن در شرایطی است که بد شدن را به آنها تحمیل می کند.  شرایط است که انسان امروز را که از معیار اخلاقی  مسجلی برخوردار نیست به بد شدن هل می دهد. خود فرهادی در برلیناله می گوید. مشکل ما بروز نبودن معیار های ماست برای قضاوت در جامعه امروزی. او می گوید ما نمی توانیم همچنان با معیارهای اخلاقی قدیمی به قضاوت اعمال امروزی امان بنشینیم. انسان امروز به معیاری اخلاقی احتیاج دارد که بد نشود ویا دروغ نگوید و حق کسی را پایمال نکند و توانایی قضاوت را داشته باشد.  و این معیار در طبقه ضعیف و فقیر همچنان مانند گذشته وجود دارد. قرآن - دین  و خدا می تواند این معیار اخلاقی باشد. فرهادی مرز شریعت را نیز در این فیلم مشخص می کند. زن خدمتکار که ناچار به شستن همه اندام مردی برهنه است - از منبعی کسب تکلیف می کند. تا مرتکب گناه نشود. (همان تقلید در فروع دین) پاسخ به سئوال زن می توانست منفی باشد اگر فیلمساز اصغر فرهادی نبود. زیرا پاسخ واحدی در این موضوع بین علما وجود ندارد. اما شاید منظور فرهادی از بروز شدن معیار های اخلاقی همین باشد. شرایط جدید - احتیاج به اجتهاد جدید نیز از مسائل دارد. سخنی که روشنفکران مذهبی فراوانی به ضرورت طرح آن پرداخته اند. از جمله دکتر شریعتی که معروفترین آن می باشد. برای اثبات این نظریه یادآوری می کنم که یکی از بارزترین شناسه طبقه متوسطی که دستش به دهنش می رسد - بی باوری به معیار های اخلاقی است. نادر بعنوان نماینده این طبقه باور چندانی به مقدسات ندارد. وقتی  زن خدمتکار که نفسش از تهمت دزدی به او بریده شده بود بارها به خدا و قرآن و حسین قسم می خورد که پولی از او برنداشته است.  نادر توجهی به قسم های او نمی کند. در واقع به او و خدای او باور ندارد. اما همسر همین زن وقتی قرآن را واسطه میان خود و معلم ترمه برای شهادت قرار داد. با قسم خوردن معلم او را رها می کند. در حالی که معلم ترمه نیز بعنوان نماینده همین طبقه متوسط - براحتی قسمی می خورد که حقیقت ندارد. اما از طرف دیگر زن خدمتکار که می توانست با یک قسم زندگی خودش - شوهر و دخترش را زیرو رو کند - قسم نمی خورد. چون شک دارد. زنی که نماینده طبقه ضعیف و فقیر جامعه ما است. به معیار اخلاقی ای  مسلح است که او را در برابر تحمیل مسائل ناخواسته که شرایط پیش می آورد مصون می کند.
فرهادی سخن خود را گفته است. همه سخنش را. حتی قضاوتش را نیز کرده است. اما هنرش در شیوه گفتنش است. قصد من رد یا قبول آنچه که فرهادی به بهانه جدایی نادر از سیمین گفته است نیست. اما سطحی نگری منتقدانی که تنها در لایه اول این فیلم مانده اند زیرکی و هنر فرهادی را برای گفتن سخنش کم نمی کند.
دلم می خواهد بیشتر راجع به این فیلم بنویسم . مثلا چند تا عیبی که در این فیلم وجود دارد. و کیفیت نه چندان خوب فیلم در مقابل فیلم های دیگر (منظورم فیلمبرداری نیست). و دلم مخواهد راجع به بازی خوب و مخصوصا بازی خانم بیات  در نقش خانم خدمتکار بنویسم اما شاید بعد.


۲ نظر:

  1. از نقد خوب و بجای شما متشکرم
    من دیشب این فیلم را در سینما دیدم, اندوه من از داستان تلخ فیلم نبود... از خنده تماشاگرانی بود که از خود زنی های شهاب حسینی ریسه می رفتند

    پاسخحذف
  2. واقعا فیلم زیبایی بود. تو چند تا نقدی که خوندم نقد شما خیلی دقیقتر بود و به نکات ظریفتری اشاره کرده بودید.

    پاسخحذف